مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
مـژده کـه گـل سـر سـبـد فـاطـمه آمـد از بـاغ جـنان، سـرو قـدِ فـاطـمـه آمد دسـتِ مــددِ حـق، مـددِ فــاطــمـه آمـد ایـنـک سـنـد مـسـتـنـد فـاطــمــه آمــد جـبـریـل بـشارت دهــد از عـالـم بـالا امروز که طاووس جـنان بال گـشوده دل از هــمـۀ اهــل ســمـاوات ربــوده از سـیـنـۀ یـاران، غـم و انـدوه زدوده این کیست که بر ما همه رخسار نموده او مهدیِ زهراست، همان یوسف طاها بوی گل نرگس همه جا عطر فشان شد امواج نسیمِ سحـر از شرق، وزان شد انگـار محـمد ز جـنـان بـاز عـیان شد فرعـونِ زمـان از خبر او نگـران شد زیرا حـسنِ عـسگـری امشب شده بابا ایـن است بـه عـالـم ثـمـر آل پـیـمـبـر این است همان وعـدۀ دیـریـنۀ حـیـدر او خیر کثیری است پِیِ سورۀ کـوثـر او جان غدیر است که شد بر همه رهبر آیات الهی است از این چهـره هـویـدا این نور قرار است که در وعدۀ نزدیک تابَـد به شبی تار، به هر کـلبۀ تاریک بر ظلم بتازد، پس از آن کوچۀ باریک گویند ملائک همه بر فـاطـمه تبریک او پاسخ قطعی است به هر سیلیِ اعدا او صاحب تیغ است، همان تیغ ولایت او رهـبر راه است، همان راه هـدایت او مظهر عدل است، همان عدل و درایت او سایۀ دست است، همان دست عنایت مـا بـنـدۀ عـشـقـیـم وَ او سـیـد و مـولا او آب حیات است و ما تـشـنـۀ دیـدار او معدن سِرّ است و ما طالـب اسرار او حافـظ دین است و ما ناصرِ ابـرار او فاتح کعـبه است و ما کُـشتۀ آن یار بـا یـار بــپــوئـیـم مـسـیــر شــهــدا را در گوشِ فلک از همه سو این خبر افتاد بر دوشِ بت و بتکـده دیگر تَـبر افتاد با آل عـلی هر که در افـتاد، ور افـتاد هر دشمن مغضوب، به قعر سَقر افتاد تقـدیرِ الهـی است که قـرآن شود احـیا او منـتقم خون خدا، خون حسین است اسلام بِـوَالله کـه مـدیـون حسیـن است مهدی که دمادم، همه محزون حسین است او پـیـرو ثـارالله و مفـتون حسین است هر روز به گـودال بـیـایـد گـل زهـرا دل همرهِ ارباب، سوی دشت بلا رفت بر عمّۀ سادات، در آن دشت، چها رفت از کرب و بلا دختِ علی تا به کجا رفت گـه بـا اُسـرا، گـاه کـنـار شـهـدا رفت ماندهست غمِ داغ حسینـش روی دلها ای زادۀ زهرا که رُخت قبلۀ دلهاست باز آ که کنون زینبـیه، کعـبۀ دلهاست امروز حریـمِ حـرمش، مکّـۀ دلهاست امروز حـلـب قـتـلگـه و فکّـۀ دلهاست مـائـیـم و دفـاع از حـرم زیـنب کـبـرا امـروز فــداکــاریِ مــا مــرز نــدارد بـر دیـنِ خـدا، یـاریِ مـا مـرز نـدارد این اشک و عـزاداریِ ما مـرز ندارد امــروز عــلـمـداریِ مـا مــرز نـدارد فرمان ز علمدارِ تو، فـرمانبری از ما |